گرگان بلاگ

سلام به دوستان عزیز وبلاگ نویس .
شما می تونین بیان و عضو گروه گرگان بلاگ تو یاهو بشین و لذت ببرین ..

gorganblog@yahoogroups.com

یه برنامه خطرناک !!!

سلام دوستان امروز یه برنامه خطرناک پیدا کردم که راحت پس مسنجرو در میاره حجم این برنامه ۱۳ کیلو بایته و شنیدم که بچه ها دارن تو کافی نتا نصب می کنن و پسا رو عوض می کنن

تروجان یاهو

این برنامه به نام مجیک پی اس که برای گرفتن پسورد یاهو هست .  کارشم آسونه کافیه مثل زیر گزینه هاشو بزنی و آی دی یاهو رو بنویسی ( آی دی خودتو ) در زیر آی دی مورد نظر بلک روز نوشته شده .

اینم عکس

و بعد از اینکه روی سیستم یه نفر یا بقول کسی که مقاله رو داده..... اجرا بشه چنین پیغامی میدهد

For Example : This ID Hacked by : Magic-PS v1.1 Beta ===> USER=aydin_elnaz PASS=aydinelgaramin IP=192.168.0.176 OS=Win98SE

Magic_PS_11b_un.zip
امید وارم مفید باشه

بحث کافی نتای شهر...

سلام
عجب دنیایی شده من که تو کارش موندم
برنامه اومده ۱۰ کیلو بایت می رن تو کافی نتا نصب میکنن بعدش پس بچه ها مردم رو عوض میکنن اونا هم که انگار مادرشونو از دست دادن میشینن زار زار گریه میکنن ...
طرف مادرش بمیره این قدر ناراحت نمیشه که پس آیدیش عوض شه !!!!!
بابا خوب یکی دیگه بساز به سوالایی که ازت می پرسه با دقت جواب بده تا هر وقت پستو عوض کردن سریع بتونی پستو بر گردونی ...
در ضمن این کافی نتای شهر مون هم دیگه امنیت نداره تو مشهورترینشون که تو همه دستگاهاش نصب کردن و بنده خدا ها تا میان ایمیل شونو چک کنن پسشون در جا عوض میکنن ..
فکر کنم اگر این قضیه ادامه پیدا کنه کافی نتای شهرمون یکی یکی باید تعطیل کنن ...
این وسط ۲ تا ۳ تا کافی نت می مونه که امنیتشون بالاست و پسا توش عوض نمیشن که از نامبردن اونا معذوریم ...
در ضمن من حاضرم امنیت کافی نتای شهر رو تضمین کنم ... فقط باید صاحاباشون با من را بیان!!!!
پاکسازی این برنامه هم امکان نداره مگر اینکه  کار رو به دست کاردان بسپارین ..
آره داشم اگر می خواین کافی نتا تون از رده خارج نشه باید کار رو به دست کاردان بسپارین

عجله دارم!!!!!

سلام الان یک مشکلی پیش اومده نمیتونم بنویسم یکی از بچه ها یه جا واستاده منتظر منه ...
ما هم سریع باید خودمونو به هش برسونیم ..
آخه اگه منو نبینه ناراحت میشه ممکنه بزنه یه بلایی سر خودش بیاره ..
اونوفته که خونش می افته گردن من ..
پس فعلا بای تا بعد...

کلبه تنهای فرامرز

بابا الان می خوایم بریم تو نقش ..
چه نقشی ..
پریشب رفتم کلبه تنهایی داشمون فرامرز ...
به خدا مردی شانس آورده....نشده ..
آره واسه خودش مردی دنیای ساخته با اون گیتارش ..
تا صبح واسمون گیتار زد ..
بابا کارش درسته..!!
خواننده هم هست ..
ترشی نخوره یه چیزی میشه ..
خلاصه کلیات حال کردیم ..
ما وقع جریان رو بعدا واستون میگم..

وضعیت ما

سلام
داشتم میگفتم این بچه های که روز اول دانشگاه شون و تازه اومدن دانشگاه فکر کردن کجا اومدن بابا این خراب شده ها همون دبیرستانهای خودمونن منتها فرقش اینه که یه خورده دختر قاطی دارن آره عزیز....
اینم که واسه اونایی که تا بحال دختر ندیدن یه نوع معجزه الهی می مونه که انگار خدا واسشون نازل کرده که یه چند صباحی هم با این دخترا دم خور شن و ببینن که چه موجوداتی هستن اینا ..
من که به شخصه تو کارشون موندم طرف تا دیروز نمیدونست آرایش چیه همین که پاش به دانشگاه باز شد این روغن که از سر و صورتشون می چکه و باید یکی فقط دنبال اینا راه بیفته و افهاشونو جمع کنه ..
بابا خبری نیست ...اینو دارم من میگم ..این دانشگاهای ما رو باید درشون گل گرفت عزیز ...
مدرک هم بگیری ... بعدش چی ...الان اینقدر مدرک زیاد شده که ..
ماشالله دانشگاه پیام نورم که بدون کنکور تا سال دیگه دانشجو میگیره هو همه جوونای بیکار مملکتمون میرن و دانشجو میشن ..
که این واسه مملکت آقا امام زمان یه افتخار محسوب میشه که ۲۰ میلیون جوان دانشجو داره ...
کی می خواد اینارو بزاره سر کار من که نمی دونم ..
در هر صورت این رهبران حکومت هستند که باید یه فکری به حال این جوونا بکنن که ماشالله مثل مور و ملخ شبا تو خیابونا می پلکن ..
خودشونم که عین خیالشون نیست تو ماشینای آخرین مدلشون میشیننو دنیا به ......شونه
آره عزیز این وسط فقط سر منو شما بی کلاه می مونه که خودمون این وسط گیر انداختیم نمی دونیم رومی هستیم با زنگی ..
آره عزیز این داستان همجنان ادامه داره

ما هم مدرسه می رفتیم

امروز می خواستم ادامه داستانو بگم اما..
امروز داشتم تو خیابون راه میرفتم با بچه ها بودیم آدم واقعا این بچه مدرسه ایها رو که میبینه لذت میبره ..
مخصوصا اونایی که چت میکنن و حالا باید برن سر کلاس درس و به حرفای آقا معلم و خانم معلم ها گوش بدن ..
یاد دوران مدرسه خودم که میفتم ..
ما یه اکیپ بودیم ..بچه خوبشون من بودم آخه ما اون روزا به فکر درس مشق بودیم الان یه خورده کلمون هوا ور داشته ما اون موقه دبیرستان باهنر میرفتیم که اونجا رو آلمانها تو ۵۰ سال پیش ساخته بودن ولی الان دوباره باز سازی شده ..
داخل دیوارهای اون مدرسه واسه عایق پشم شیشه کار گذاری شده بود و ما هم به هر زحمتی بود گچ دیوارا رو میشکستیم تا به پشم شیشه برسیم اکیپ ما همیشه تو جیباشون پر پشم شیشه بود واسه روز مبادا ..
نمی دونم کار پشم شیشه رو میدونین چیه یا نه ..
ما تو دبیرستان خوراکمون بسکتبال بود یعنی از سر صبح که میرفتیم بی خیال کلاس میشدیمو می زدیم تو کار بسکتبال و...
هوا هم که گرم بود و حسابی بچه ها عرق میکردن ...
ما هم در این صحنه ها سری در نقش می رفتیم و یکی رو با هزار ...بازی سر شو گرم میکردیم و طرف تا لخت میشد لباساشو عوض کنه باران پشم شیشه بود که بر سر و گردن طرف فرود می اومد و تا شب بنده خدا از سوزش نمیتونست را بره ..
یادمه اونجا یه سالن ژیمناستیک داشت که پر پشم شیشه بود و من در اینجا می خوام یه اعتراف کنم پشم شیشه ها خیلی قشنگ آتیش می گرفتن..
ما هم همیشه تو او سالن پلاس بودیم چون اونجا واسه ما تقریبا یه مکان امن بود چون کسی اونجا نمی اومد ما یه روز اون تو بودیم به یکی از بچه گفتم کبریت داری؟
اونم گفت: آره
گفتم می خوای مدرسه رو تعطیل کنیم..
گفت چه جوری گفتم بیا پشم شیشه ها رو آتیش بزنیم
اون گفت ...خل می خوای ما رو از مدرسه بندازن بیرون ..
گفتم تو کارت نباشه من یه جوری آتیش می دم که وقتی ما تو کلاسیم دودش در بیاد..!!
گفت باشه منم کبریت و گرفتم و یه قسمت و اتیش دادم و گفتم محمد بزنیم به چاک که هواپسه ؟؟
ما رفتیم سر کلاس یادمه حساب دیفرانسیل داشتیم من حواسم به پنجره بود که ببینم کی دود میزنه بالا ..
دبیرمون هم مشغول پخش کردن ورقه های امتحان بود ..
یه هو من دیدم دود سیاه از تو سالن زد بیرون مثل اینایی که آتیش ندیدن داد زدم :آتیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش
دبیرمون گفت کدوم اتیش حتما آشغالا رو دارن می سو زانن ..
منم ساکت شدم و نشستم که یه هو دیدیم از سقف سالن ژیمناستیک داره اتش زبونه میکشه حالا حساب کنین اون چه اتیشی شده اوضاع ریخت به هم ۴ تا ماشین اتیش نشانی اومدن تو مدرسه کل کلاسا تعطیل شد همه ریختن بیرون یه اوضاعی شده بود که بیا و ببین ..
همه ریخته بودن به هم ما هم از ترس همه کپ کرده بودیم که یه وقت گندش در نیاد ..
از نیرو انتظامی هم اومدن واسه تحقیق که هیچی دستگیرشون نشد و رفتن و من این جریانو بعد از ۷ سال دارم میگم از اون اکیپ ۴ نفره ما یکی شون الان دانشگاه تبریزه که حتما اینجا رو میبینه و میخونه و می خنده !!!
یکی شون امیرکبیره یکی شونم رفته بوشهر اونجا کار میکنه ...
ما هم که تو شهر خودمون هستیم ..
اینو واسه این گفتم که آدم بچه مدرسه ایهای امروز و میبینه خندش می گیره یه کوله میندازن رو کولشونو از کوچیک و بزرگ به دختر مدرسه ایهای هم سن خودشون متلک میندازن ...
آدم واقعا گریش میگیره اینو گفتم که تفاوت نسلها رو درک کنین ..
حالا این داشمون میره با مدیره مدرسه سر آستین کوتاه لباسش جر و بحث میکنه
آره داداشم این طوریهاست ..

یه داستان جالب

بابا جان قربونت برم من ..
آخه چرا این کا را رو میکنی ..
نکن بده ..
از سنت خجالت نمیکشی ..
راست راست تو خیابون راه میری..
دنبال دختر مردمم که را میفتی..
سیگارم که میکشی ..
جلو پاساژم که وای میسی!!
پشت پاساژم که میری....
اوه اوه .....
پارک شهرم که میری ..
با ساقی ها هم که رفیقی..
به قول این داشه مون تو کار پروازم که هستی ..
هر شب میری مریخ و بر میگردی ..
بد تر از همه شب گردم که هستی ..
با آبکی هم که حال میکنی ..
فقط تو کار سیخ نیستی که اونم به زودی ..
اینو میگن استعداد..
بچه روز اول دانشگاه ....نیومده و نرفته جلو در دانشگاه سیگارو آتیش میزنه..
بابا بزرگ شدی می دونم اومدی دانشگاه ..
تا چشت به ۴ تا دختر خورد .....
عجب تیریپایی ..
اینا رو به هشون میگن مریخی ..
یعنی از فضا اومدن !!!
یعنی مال ایت دنیا نیستن
ادامه داستانو بعدن واستون میگم