چه زیبا گفت ....

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی درپی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دایم
سکوت مرگبارم را

بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید ...

گر چه آنجا جز رنج و ملال نیست ولی دوری را به خاطر آرامش تحمل نکن ....

 

نظرات 2 + ارسال نظر
آسمان جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:46 ق.ظ

سلام دوست عزیز تو هم زیبا انتخاب کردی هرکس هر زیبایی را دوست داشته باشد مالک آن است..

یه آدمی جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 06:12 ب.ظ

نه جداّمی تونی بگی عشق چیه ؟البته می دونم این سوال باید از یه آدم عاشق بپرسم !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد