معرفت هم معرفت قدیمیها

معرفت میگن در گرانیه که تو وجود هر کسی نیست ..

آدم یه سری انتظاراتی رو از یه سری افراد داره که هیچ وقت فکر نمیکنه اونا یه روزی بزارن و برن و پشت سرشون رو هم نیگاه نکنن ..

ادم یه روزایی میشه که به یه سری از افراد دل می بنده .. دوست داره همیشه باهاشون صحبت کنه با هاشون بخنده با هاشون گریه کنه اما ممکنه که اونا این مسایل رو نفهمند درکت نکنن باهات اونجوری رفتار کنن که دوست نداشته باشی این طوری میشه که ادم به همه افراد دیگه بی اعتماد می شه و هر کی خواست باهات رفیق شه به هش شک می کنی میگی اینم می خواد یه جوری بهت بزنه ..

ادما رو نباید از رو چهره هاشون شناخت ادما رو باید از طرز حرف زدنشون شناخت از طرز نگاه کردنشون به مسائل شناخت ...

مسائلی که بعضی اوقات باعث میشه ادم تو زندگی به یه چیزایی شناخت پیدا کنه که هیچ وقت ممکنه به اون مسائل نرسی..

سرتون رو درد نمیارم روی صحبت من با اون کسی بود که شاید یه روز باز یه سری به اینجا بزنه بگه ای بابا ما هم یه دورانی داشتیم با این آقا...

به من هم ثابت شد که دیگه نباید به هیچ کسی دل ببندم حتی اگه...

ما هم میریم واسه خودمون ..

همون راهی که خیلیها رفتن و پشیمون هم نشدن ..

از این به بعد هم ممکنه یه چیزایی تو این وبلاگ ببینین که از تعجب شاخ در بیارین ..

دیگه می خوام با جون خودم بازی کنم اره عزیز دنیا ارزش شو نداره..

پیام نوری هاش بخونن

سلام

اینم شد کار اقا دانشگاه هم دانشگاه های قدیم تو این دانشگاها باید ....

آره عمو جان گفته بودی از دانشگاه ما بنویس دلم نیومد دلتو بشکنم ..

یه دانشگاهی چند سال پیش در اومد که می گفتن دولتی ومدرک دولتی میده اما این دانشگاه واسه چی افتتاح شد ما اوایل انقلاب یه سری مدیر و رئیس داشتیم که مثلا تا کلاس۱۱ سواد داشتن و بر اساس رابطه و حزب بازی از این مسایل مثلا اومده بودن رئیس یه اداره یا کار خونه شده بودن چند وقت که گذشت دیدن این اقایایون که سواد درست در مونی ندارن دارن به همه چیز از سر تا پا می رینن و یه اه هم به هش نمیگن چون اصلا واسشون منافع مملکت ارزش نداشت و فقط منافع شخصیشون واسشون اهمیت داشت مثلا به طرف یه کارخونه رو با کلی امکانات می دادن و بعد دو سال اون کار خونه رو با کلی بدهی وخالی تحویل می گرفتن ..

خوب این یعنی چی یعنی به هر کی هر چی دادن بعدش چی زد با خاک اونجا رو صاف کرد یا خودش در رفت یا این که به مقام بالاتر رسید حالا این بستگی به خودش داشت اگر سهم این و اونو می داد که هیچی اگر هم سهم بقیه رو نمیداد مادرشو به عزاش می شوندن!!

بعد یه مدت دیدن که ای بابا اینایی که مدرک ندارن کم کم باید جل و پلاس رو جمع کنن و برن همونجای که نادر رفت دیدن این جوری نمیشه اوضاع احوال بر وفق مراد نیست گفتن چیکار کنیم چی کار نکنیم پیشنهاد تاسیس یه دانشگاه رو به اسم پیام نور دادن که مثلا دو روز اخر هفته رو واسه دانشجو ها کلاس می گذاشت درست اون دو روزی که اداره جات و کار خونه ها اکثرا تعطیل بودو مدیران ارشد می تونستن بیان و دانشجو شنو مدرک بگیرن تا مثلا اگر فردا اتفاقی افتاد نگن اینا بی مدرک بودنو کی به اینا این پست و مقامو داد کی ..

خلاصه این دانشگاه بود و تا همین الان یه سری از مدیران خنگ تشریف داشتن و نتونست تا همین الان هم مثلا تو امتحان ورودی این دانشگاه قبول شن و به فکر افتادن بابا چرا راه دور میرین اصلا بیان امتحان ورودی رو بر داریم هر کی خواست بره بشینه یه مدرک خوشگل بگیره بیاد بیرون اونی که پارتی داشت و یک کاره بود که فقط می رفت ثبت نام می کردو بعد۳ با ۴ سال یه مدرک قشنگ در خونش پست می کردن و با احترامات فائقه تحویلش می دادن..

اما این دانشجوهای الان که میرن این دانشگاه عشق می کنن که میرن دانشگاه انگار یه دنیا رو به شون دادی خوبی این دانشگاه هم اینه که۵ تا۶ رشته بیشتر نداره اونم مثلا حسابداری و زبان انگلیسی مدیریت دولتی و بازرگانی که فکر هم نکنم بیشتر از این ها رشته داشته باشه چون اونوقت حسابی ریده می شد به مملکت و دهن همه هم سرویس می شد مثلا حساب کنین طرف بیاد مدرک پزشکیش و از پیام نور بگره اونوقت که خواهر مادر بیما را رو یکی می کرد در هر حال واسه رفع بیکاری جونا خوبه حساب کنین طرف از 19 سالگی بره تو این دانشگاه در سن 26 سالگی هم بیاد بیرون این سن درست اون سنی که یه جوان می تونه سازنده و مثبت باشه واسه دخترا البته زیاد مهم نیست اما پسرا مثلا طرف بیاد و بره ۴ یا۵ سال اونجا معطل بشه و بعدشم ۲ سال علاف خدمت سربازی بعدشم۲ سال دنبال کار بگرده اونوقت که سنش می رسه به۳۰ سال و وقت زن گرفتنشه که هیچی در بساط نداره اگر این جوان بر فرض مثال می رفت از۲۰ سالگی تو یه نجاری کار می کرد من به همتون قول میدم که تو ۲۵ سالگی هم زن داشت هم خونه هم بچه پس نتیجه گیری این مسئله رو به عهده خود شما می گذارم تا ببینین تو این مملکت که مدرک رو می فروشن ارزش مدرک گرفتن داره یا نداره در ضمن مدرک هم میفروشیم با ریز نمرات !!!!

شب بجنورد

سلام

ساعت ۱۱ شب از خواب بیدار شدیم همه حیران بودیم که تو این موقعیت چی کار کنیم یکی می گفت بیاین ورق بازی کنیم یکی می گفت بریم خیابان گردی اونم تو بجنورد یکی می گفت بریم بیرون شام بخوریم خلاصه شروع کردیم به رای گیری که به این نتیجه رسیدیم بریم بیرون شام بخوریم۷نفری بودیم که هممون گرسنه بودیم لباس پوشیدیم که بریم بیرون یه چیزی کوفت کنیم چی بخوریم چی نخوریم به این نتیجه رسیدیم که بریم بیرون جگر بخوریم

راه افتادیمو از خونه اومدیم بیرون یه خورده تو خیابون چرخ زدیم بعدش یه سری مسایل پیش اومده بود که داداشمون باید ردیف می کرد رفتیم همونجایی که باید یه سری از مسایل ردیف می شد آخه اون خونه داشت یه سری مسایل توش اتفاق می افتاد که اگه می خواست ادامه پیدا کنه درس و مشق بچه ها پشم می شد حالا این مسایل چی بود

تقریبا اون خونه شده بود کاروانسرا یعنی هر کی شب مکان پیدا نمی کرد میو مد اونجا اطراق می کرد بساط شونو پهن می کردن و با کمال رو مثلا شروع میکردن به ...

تازه باز اگر مثلا دانشجو بودن می گفتیم که خوب هر اومدن و خوردنی یه پاسخی داره اما از شانس خوب این داداشامون همه بجنوردی بودن و اون خونه مثلا شده بود مکان بچه های بجنورد که همشون خونه داشتن و عشق و حالشونو میو مدن اونجا می کردن البته تقصیر خودشونم بود که به اینا رو میدادن من اگر بودم بی رو در بایستی عذر همشونو می خواستم ولی خوب اگر چیز مفت باشه من هم راه میومدن و همین مفت خوریهاست که آدمو بیچاره میکنه چیزی هم که تو بجنورد زیاده و در گزشم معروفه

بعد یه مثله دیگه هم بود هر کی مثلا از رفقا و آشنا ها می خواست بره مشهد یه دو روزی رو اونجا اطراق می کرد واسه رفع خستگی ..

خلاصه کنم این داداشامون رفتن و شروع کردن که آره این ترم آخره ما می خوایم بریمو این مسایل باید جمع شه یه ۱ ساعتی با دوستان عزیز بجنوردی صحبت کردن و ظاهرا اونا هم قبول کردن و ما رفتیم به سمت جگر فروشی تا یه دلی از عزا در بیاریم

رفتیم داخل نفری ۱۰ سیخ سفارش دادیم در همین حین هم با بچه ها کس شر می گفتیمو می خندیدیم و یکی از شخصیتهای جمع رو اذیت می کردیم که اسمش اقا رضا بود و من از گفتن فامیلیش معذورم جیگرا درست شدو صاحاب مغازه آورد تا ما جیگرا رو بخوریم از شانس خوبمون ما به هوا اینکه آقا نان دارن نان های که واسمون آوردن رو خوردیم بعدش که جیگر رو آورد گفتیم حاجی نان بیار اینجا بود که صاحب مغازه گفت تمام شده ما هم آب سردی بود که رو ما ریخته می شد خلاصه رفتیمو خام خام جیگرا رو خوردیم آقا شام رو خوردیم و موقع حساب کردن شد ۷۰ سیخ بود بعد یه چیز جالب تو بجنورد جگر سیخی ۶۰ تومان بود که واسه من که تو گرگان زیاد جگر می خوردم باعث تعجب بود آخه اینجا جگر سیخی ۱۵۰ تومان بود در همین حین بود که این داداشمون موقعی که اومدیم بیرون یه هو یه کیف پول نشون ما داد گفت از تو مغازه پیدا کردیم ما هم که تا به حال نون حروم نخورده بودیم گفتیم خوب پولاش که باید تقسیم بشه و بقیه چیزاشم به صاحابش پس داده بشه اما این داش علیمون گفت بقیه چیزاشم پول که اونجا دیگه گفتیم ما نیستیم هر کاری خودت دوست داری انجام بده می گفت این کارت پایان خدمتو افغانیها می خرن ۲۰۰هزار تومان که دیگه من موندم خلاصه اون شب اومدیم خونه نشستیم یه سری حرکت ارایه دادیم واسه رفع کدی و تا صبح کس شر می گفتیم البته بعضی مسایل به دلایل امنیتی سانسور شدن آخه خیط بود اگه می خواستم همه چیز رو بگم در هر حال خوش گذشت شهر خوبی بود دختراشم خوب بودن پسراشم خوب بودن همه خوب بودن و ایشالله همشون خوش بخت شند
بای

دانشگاه بجنورد

سلام

خوب ادامه داستان ...

ساعت ۱۲ از خواب بیدار شدیم احساس گشنگی شدیدی می کردیم تو اون خونه هم که هیچی واسه خوردن پیدا نمی شد آخه کسی جرات نمی کرد چیزی بخره و مثلا بزاره تو یخچال آخه در این صورت چیزی به خودش نمی رسید و بچه ها زحمتشو می کشیدن آخه خونه دانشجویی همه باید با هم تعامل داشته باشن وگرنه زندگی سخت میگذره به فرض مثال من باید مربا تو رو بخورم اونم پنیر منو در این صورت که زندگی قشنگ می شه ...

به قول معروف تو این خونه ها مال دنیا ارزش نداره چون چیزی ازش باقی نمی مونه اگر هم باقی بمونه از معجزات الهی که اونم حتما از نشانه های......

خلاصه به فکر ناهارمون بودیم که ایم آق داییمون که اونجا بود اسمشم دایی امیر بود یهو معرفت رو کردو گفت دایی من فیش غذا دارم برین بخورین حال کنین البت بازم معرفت بچه ها ورامین ..بچه ها گرگان که سه روز سه روز اونجا غذا نمی خوردن آخه غذا ها اونجا به هشون سازگار نبود .

پا شدیم رفتیم دانشگاه ماشالله اصلا به قیاف بجنورد نمی خورد که این همه پر برکت باشه تو خیابوناش آدم لذت می برد این چهره های بشاش رو می دید همه جوون بالای ۳۰ به ندرت دیده می شدن این از نشانه های ..

کرایه تاکسی چه قدر ارزون بود 20 تومان تازه سر همینم با راننده کل کل می کنن خلاصه رسیدیم به دانشگاه جای با صفایی بود درست بالای کوه بود و هوا هم به شدت گرم ولی باد خنکی میوزید خلاصه رفتیم سلف جاتون خالی از شانس خوب داشتون اون روز کباب می دادن و ما هم یه چند روزی بود که به شکم مون یه حال درست حسابی نداده بودیم و یه حال مشتی دادیم ناهار خوردیم و یه چرخی تو دانشگاه زدیمو دیدم اوووو چه خبره نصف گرگان که این جا هستن هر کی هیچ دانشگاهی قبول نمی شد سر آخر اومده بجنوردو مهمون این شهر شده ..

می گن دنیا کوچیکه و آدماش یه روز به هم می رسن هر کی رو نمی خواستی تو بجنورد می دیدی ما از دست یه نفری تو گرگان فرار می کردیم آخه یه خورده ..داشتیم تو حیاط دانشگاه قدم می زدیم و واسه خود مون حال می کردیم که یه هو یکی داد زد: سهیل .......تو اینجا چی کار می کنی یه هو دیدم آقای کلید این جا نشسته ..

می گفت امسال قبول شده عمران منم یه نی گاه کردمش و گفتم موفق باشی پسرم ..

خلاصه جیم زدیم اومدیم خونه ساعت 6 بود و یه استراحت مغزی به خودمون دادیم و گرفتیم خوابیدیم و ساعت 11 شب بیدار شدیم ...

و این داستان همچنان ادامه دارد..

سفر کردم که از یادم بری تو!!!

سلام

ما این چن روزی که در خدمت برو بچ نبودیم به علت مشکلات فنی پیش آمده یه سفر کاری به یکی از بلاد کفر داشتیم که کلییات چشم و دلمون روشن شد

ما از همون اول که وارد این دیار شدیم چشمانمان به جمال اشیا و وسایلی افتاد که تا به حال در عمر مان این وسایل را ندیده بودیم از انواع باد کنک بگیر تا آب نبات چوبی !!!

اما ما وقع جریان ما با پرواز شماره 666 وارد مقصد شدیم مسیر حرکتمون هم از سیاره مریخ می گذشت با اختلاف زمانی 12 ساعت به وقت گرینویچ ...

ساعت 6 صبح وارد منطقه شدیم منطقه پر بود از انواع اقسام مین های ضد نفرو خوشه ای اونم چه خوشه های پر از گلهای خوشبو که می بردنت به مریخ!!

پرواز تا مریخ در عرض 3 دقیقه آخه اونجا منطقه آزاد بود واسه همین همه راحت در حال پرواز بودن ...

خوب بریم سر اصل مطلب

ساعت 7 صبح رسیدیم بجنورد هوا ان قدر سرد بود که اگه سگ رو می زدی از در خونش نمی اومد بیرون... ما هم که کلمون از دیشب گرم مونده بود و با آستین کوتاه تو خیابونای بجنورد راه می رفتیم یه هو یه آفای با موتور گازی اومد و گفت به این رفیق ما سلام داداش خوبی من تازه از زندان آزاد شدم چه خبر از فلانی شنیدم زندانیه این و که گفت من داشتم از خنده پاره می شدم چون شنیده بودم بجنورد مساوی با خلاف ولی نه اینقدر دیگه..

این رفیق ما گفت زندان چیه واسه یارو حرف در آوردن مردی سر خانه و زندگیشه خلاصه خدا حافظی کردیم و اومدیم رسیدیم به فلکه جاتون خالی یه کله پاچه زدیم تو رگ بابا ولی حال نداد ....

رفتیم و رسیدیم در خونه حالا این داشمون دست کرده تو جیبش و هی دنبال کلید می گرده مگه کلید پیدا می کنه نه بابا از کلید خبری نیست بی خودی دنبال کلید نگرد گرگان جا گذاشته بودیم شروع کردیم به در زدن با پا با دست با همه جا در زدیم ولی انگار همه خواب بودن اخه احتمالا تا ساعت 5 صبح بچه داشتن درس می خوندن اونم از نوع برقیش خلاصه به هر نکبتی بود یکی شون بیدار شد و اومد در و باز کرد ما هم رفتیم تو دیدیم رو هر تخت 2 نفر خوابیدن و خرو پفشون هواست ما هم رفتیم و گرفتیم خوابیدیمو ساعت 12 بیدار شدیم

ادامه داره !!!!!

پچ ویندوز

سلام آقا مهدی
این پچ را سفارشی برای شما در وبلاگ گذاشته ام 


۱- ابتدا فایل Fix Blast رو دانلود کنید و بعد آنرا اجرا کنید و رو Start کلیک کنید.
۲- سپس برید به سایت مایکروسافت و این فایل رو دانلود کنید :
WindowsXP-KB823980-x86-ENU

۳-و حالا برای بار آخر کامپیوتر رو Restart کنید و ...! درست شد!!!


این آدرس    ۲ تا پچ گذاشتم !!!!

یاهو داره به بچه ها گیر میده

سلام
این سایت یاهو هم داره به بچه ها گیر میده آی دی هایی که بعد از ۶ ماه پیش ساخته شدن رو داره یکی یکی قفل می کنه و هر کی که آیدیش ماله ۶ ماه قبل باز می مونه این هشدار رو به همه میدم که هوای آی دیهای قدیمی شونو داشته باشن و به همین راحتی به فاک ندن؟!؟!
کله پدر هر چی یاهو ۳ صلوات ....
قربانیان این حادثه..
۱۳ آی دی خودم تو یه روز
۳ تا آی دی علی وایپر تو ۲ روز
و غیره...

۱۱۸ استان گلستان

اسم و فامیل بدین شماره تلفن رو بگیرید   ۱۱۸ استان گلستان  
بابا باز بگین من بدم

یه توضیح کوتاه

سلام به همه دوستان ..
من این برنامه رو که گذاشتم واسه دانلود فکر نمی کردم این جوری بشه و شهر به هم بریزه ..
در هر صورت من کیلر این برنامه رو دارم هر کی خواست پی ام بده