باور کن بعد از تو
دیگری در قلبم جایت را نمیگیرد
هر عشقی میمیرد خاموشی میگیرد
عشق تو نمیمیرد






مرا از شمع شد این نکته روشن

که گرمی های این مردم زبانیست!!!!!!



آری آغاز دوست داشتن است
اگرچه پایان را ناپیداست
من به پایان دگر نیدیشم
که همین دوست داشتن زیباست


و هزاران بار عشق رو لمس کردم.
رقص کردم.
گریه کردم .
سرمست .......
مزه کردم .
دوستش دارم گرچه تلخ بود !







سلام
بازم میخوام واست بنویسم
بازم قلبم گرفته بازم دلم هوای روزای خوب و آبی رو کرده
چرا باید همیشه سرنوشت من اینجوری باشه
چرا تا میام حس کنم که خوشبختم تموم دنیا رو سر آرزوهام خراب میشه
آخه چرا من؟؟؟؟؟؟
چرا منو انتخاب کردی واسه انتقام گرفتن؟ دیگه از من ساده تر و صمیمی تر پیدا نکردی واسه ترمیم عقده هات؟؟؟؟؟

من نمیدونم واقعا باید با تو چطوری برخورد کنم؟؟؟؟؟قبلنا میگفتم خب شاید من مقصرم که اینهمه مغرور بازی و قد بازی در میارم و هیچوقت کسی رو بالاتر از خودم نمیبینم

اما حالا که خودمو اصلاح کردم
حالا که احساسمو و دوست داشتنمو ابراز میکنم
حالا که اگه میگفتی بمیر می مردم

پس حالا دیگه چته؟؟؟؟؟؟

به من بگو دیگه

چرا بعضی و قتا خیلی خوب میشی و حرفای زیبا میزنی طوری که حس میکنم رو ابرام
حس میکنم هر کار بکنم هر خطری که بکنم هر چیز هر چیز بخاطر تو ارزش داره
چون حس میکنم تو مهربونی تو پاکی تو حامی منی تو همه چیز منی

چرا تو گاهی وقتا اینهمه بد میشی ؟؟؟؟؟؟؟واقعا کاش بدونم
آخه من چه گناهی کردم ؟؟؟؟؟؟
به من بگو گناهم چیه ؟؟؟؟؟

شاید اون موقع متقاعد بشم
شاید اون موقع بفهمم که چرا تو بعضی وقتا اینهمه زخم زبون بیخود میزنی و هی میگی همه مث هم هستن
هیچکی نباید به هیچکی دل ببنده؟؟؟؟؟

آخه پس ما آدما واسه چی دنیا میایم؟؟؟؟واسه اینکه همدیگه رو مسخره کنیم؟؟؟؟
احساسات همدیگه رو به بازی بگیریم؟؟؟؟
یکی رو باتموم پاکی و صداقتش اسیر خودمون کنیم و بعدش یه جور دیگه باشیم؟؟؟؟؟


گاهی وقتا به خدا میگم: خدایا چرا من باید تو این بازی ببازم
چرا من باید تو تموم بازیای زندگی بازنده باشم
چرا نباید منم دلم از سنگ باشه
از چوب باشه

چرا من اینهمه بدبختم که هی محبت می کنم و هی محبت میکنم
هی پاک میمونم و هی با صداقت میمونم

اونوقت اینجوری باید هی ضربه بخورم

با خودم میگم کاش من پاک نبودم
کاش مثل خیلیا بودم که عشق و دوست داشتن واسه شون با هوس بازی قاطی شده و محبت رو در چیزای دیگه میبینن

خدایا خودت کمکم کن

خودت کمکم کن که میدونم همیشه کمکم کردی

یا فراموشش کنم و دیگه بهش اهمیت ندم
یا اون مث همیشه و تا همیشه با من خوب باشه



کاش می شد عشق را تفسیر کرد...
خواب چشمان تو را تعبیر کرد...

کاش می شد همچو گلها ساده بود...
خانهء عشق تو را تقدیر کرد...



عشق




عشق به شکل پرواز یه پرنده عشق خواب یه اهوی روندست
من زائری تشنه زیر باران عشق چشمه ابی اما کشنده است
من می میرم از این اب مسموم اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هر لحظه زندست
من میمیرم از این اب مسموم مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرندست
تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار دروغ این صدا رو به دور قصه بسپار
...صدا کن اسممو از عمق شب از لب دیوار
برای زنده بودن دلیل اخرینم باش منم من،بدر فریاد..خاک خوب سرزمینم باش
....طلوع صادق عصیان من بیداریم باش
عشق گذشتن از مرز وجوده مرگ اغاز راه قصه بوده
من راهی شدم ،نگو که زوده اون کسی که سر سپرده..مثل ما عاشق نبوده
من راهی شدم نگو که زوده اما اونکه عاشقونه،جون سپرده ،هرگز نمرده


یه سری جملات قشنگ

امروز تو نت یه چرخ کوتاهی زدم به اینا رسیدم گفتم بزارم اینجا شما هم استفاده کنین..

بوسه را دوست دارم نه از هوس
عشق را دوست دارم نه در قفس
تو را دوست دارم تا اخرین نفس


زندگی ۲ نیمه است:
نیمه اول در انتظار
نیمه دوم در حسرته نیمه اول


عشق حادثه است و جدایی قانون
پس حادثه افرین باش و قانون شکن


به او گفتم غمگین ترین ترانه را برایم بخوان
چشمهایش را بست و ارام ارام گریست


زندگی یعنی گذشت به خاطره یکدیگر یعنی ارضای خودخواهی با دیگر خواهی

انسان موجودیست میان دو بینهایت !!
بینهایت پست و حقیر و بینهایت عزیز و مقدس ...


پرواز اعتماد را تجربه کنیم
وگرنه میشکنیم بالهای دوستیمان را


به یکدیگر مهر بورزید اما از مهر بند نسازید بگذارید مهر دریای مواجی باشد در میان دو ساحل روح های شما


انسان ایده آل شمشیر قیصر را در دست .. دل مسیح را در سینه .. با مغز سقراط می اندیشد و با قلب حلاج عشق میورزد


جماعتی که نظر را حرام می دارند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال


عشق نه دادنی است نه گرفتنی,عشق شریک شدنی است




حالا بازم هست منتظر باشین...
یا حق

بازگشت دوباره

  خسته نباشین!!
نصر من الله و فتح قریب...
خوب بالاخره ما هم اومدیم ولایت .. ای دلم واسه این ولایت صاحاب مرده تنگ شده بود ..
حالا داستانا دارم که باید بشینم واستون تعریف کنم .
فعلن