دخترک کنار رودخانه.....

شعرهای عاشقانه دوای درد منست
کاش میدانستی چه می خواهم
دختری کنار رودخانه به من نگریست
ناگهان قلبم لرزید
به او نگریستم
عشق در قلبم لانه کرد
به طرفم آمد
زبانم بند آمد
ناگهان بوسه ای بر لبم کرد
نمی دانم چه شد
دقایقی بعد گریه کنان رفت
گفت من باردار شدم.

 

اگر روزی مردم .....

اگر مردم.......

اگر روزی مردم ، تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم

بر روی سینه ام تکه یخی بگذارید تا به جایه معشوقم برایم گریه کند ...

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم ...

و آخر اینکه دستانم را ببندید تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم ............