من یه موجود زمینی هستم نمی دونم چرا اومدم ...اساسا با بودن و نبودن مشکل دارم !؟ به هر حال یه روزی یعنی ۱۴ اسفند ۵۹ اومدیم و رفتنمونم با خداست ..
خیلی دوست دارم یه روزی پرواز کنم اما خدا پرشو بهم نمی ده !!
خیلی دوست دارم بتونم عشق و دیوونگی رو از هم جدا کنم اما نمی تونم ؟
دوست دارم ذات آدما رو ببینم اما خدا نخواست که من اینجوری بشم ...
به هر حال هر چی خدا بخواد همون می شه و نه نمیشه تو کارش آورد ....
ادامه...
شعرهای عاشقانه دوای درد منست کاش میدانستی چه می خواهم دختری کنار رودخانه به من نگریست ناگهان قلبم لرزید به او نگریستم عشق در قلبم لانه کرد به طرفم آمد زبانم بند آمد ناگهان بوسه ای بر لبم کرد نمی دانم چه شد دقایقی بعد گریه کنان رفت گفت من باردار شدم.
دیوانه عاشق
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 ساعت 12:23 ب.ظ
این چه عکسی انداختی یارو کیرش پیدا است