حکایت ما

حکایت من هم شده حکایت ملانصرالدین که خرشو می خواست از پل رد کنه دستو پاشو بست خره رو کول کرد خواست از رو پل ردش کنه خره رو انداخت تو آب و خره مرد
ما هم تا دیروز پریروز داشتیم به این رفیقمون فرامرز می گفتیم بابا کجا .....باش یه دو تا چایی با هم بخوریم !؟!؟
اما اینگار ما خودمون چایی نخورده داشتیم ول میکردیم و میرفتیم پس فعلن هستیم و دو تا چایی می خوریم و بعدش میریم ..
میگن عاشقی بد دردیه اما من این حرف و قبول ندارمو میخوام بگم عاشقی درد نیست .....
و به همه ثابت کنم که عاشقی یه نوع جنون که ادما نمیفهمن کی به اون جنون دچار شدن و گرفتارش شدن ....
حالا یه وقت فکر نکنین که منم عاشقمو کله منم مثل کله اونایی که عاشقن باد کرده .....
نه بابا
جان !!
از این خبرا نیست البته فکر کنم چون هنوز مطمئن نیستم باید یه خورده فکر کنم تا مطمئن شم
خوب بگذریم بچه ها از قدیم الایام به من میگفتن که یه جورایی مخت ۳ میزنه اما من باورم نمی شد تا همین اواخر که دیدم تعداد کسایی که میگن مخت ۳ کار میکنه ۳ برابر شدن !؟!؟
البته این هم دلایل خاص خودشو داره که بعدا هر کی خواست واسش توضیح میدم ..
ما قدیم ندیما یه چیزی خوردیم واسه امتحان ببینیم چه مزه ایه ....
البته خوش مزه بود ولی خوب از همون موقع مخه ۳ میزنه!! به قول علی ۲۰۰۰ داشم که گفت: برار این مال همون یه نصفه که دیگه سوال نکنین چیه ؟!؟!؟
خب حالا فعلن بگذریم چون دنیا محل گذره !!


نظرات 4 + ارسال نظر
علی وایپر شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:45 ب.ظ

سلام بابا
عزیز من هر کی گفته مخت ۳میزنه غلط کرده !!!!
داداشه من شما مخت ۵میزنه با دلیل و مدرک ثابت میکنم
در ضمن اون جریانم نصفه نبوده !!!!!!! فکر کنم یدونه کامل بوده؟؟؟
به هر حال مخت ازاده !!!!
تعتیله تعتیل

سروش یکشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 11:02 ب.ظ http://www.sorosh24.persianblog.com

سهیل من خیلی سعی کردم نظر ندم ولی نشد واسه اینکه کم نیارم یه ردپا از خودم گذاشتم بدونی که هستم هههنوز .
جون مادرت بسه اشکمون در اومد از عشق ننویس که من دهنم باز میشه ها

[ بدون نام ] یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:31 ب.ظ

سلام کونده بزرگ قرم ساق چرا در رفتی کونده باز باید قات بزنیم تا پول بیاری .

جمال و زمان و رضا یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:38 ب.ظ

سلام آقا سهیل
تو نمیخوای بیای بده کاریتو بدی . (عوض وبلاگ سازی بیا بده کاریتو بده) ..
فردا بیا مغازه ...... (قابوسیه....... ) (۱۳/۷/۱۳۸۲)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد