روزگاری که میگذرد

روزهایی که می گذرد همیشه در تار و پود ذهن آدمی رازهایی را باقی می گذارد که انسان برای فراموش کردن آن احتیاج به زمان دارد و من این زمان را در ترک کردن این عادت بد چت کردن یافتم که اگر انسان بخواهد می تواند به چیزهایی که مدتها اسیر و گرفتار آن بوده است پشت پا زند و به دنبال سر نوشت خود رود سرنوشتی که شاید آدمی همیشه از دست آن در حال فرار کردن است ............
آری انسان موجودی است ضعیف .....
دوستانی داشتم که هر کدام از آنها به دنبال سر نوشت خویش رفتن و من نیز از پی آنان روانم
تا آنجا که ما هم بدان جمع برسیم تا شاید ...
این هم نامه ای است از یکی از دوستان که واقعا در من تاثیر گذاشت....
 خدایا به نام تو که تکیه گاه ونقطه وثوق اعتماد من هستی

  سلام
  امیدوارم ایام  به کام باشد وروزگارتان بر وقف مراد باشد.
نمی خواهم اول نامه را با انتقاد شروع کنم چون تا انجا می دانم
ذهنیت شما از خانمها به ویژه د خترخانمها تار است.وحتما می
گویید باز غر زدن شروع شد.
البته ان را برای اخر نگه می دارم.
بنده یک یا دو ماهی می شود که با وب شما اشنا
شدم<شاید بیشتر>و ظاهرا امار بازدید کنندگان نشان می
دهد که شما وب موفقی داریدواین جای تبریک
دارد.البته با فرض اینکه شما هر روز یک ساعت وقت خود را
برای باز کردن وبستن وبتان صرف نکنید.(شوخی کردم
!عصبانی نشو)
چند بار تصمیم گرفتم نظرم رابرایتان بنویسم اما هر دفعه
پشیمان می شدم. ولی امشب تصمیم گرفتم برایتان
ایمیل بفرستم. یا می خوانیدویا
نمی خوانید از این دو حالت که خارج نیست.
چند وقت پیش مطلبی در مور د نجات عشق نو شته
بودید.امید وارم عنوان را اشتباه نکرده باشم جالب بود.
من نیز وقتی دفتر مطالبم را ورق می زدم به مطلب
جالبی بر خوردم  که در دوران دبیرستان از روی کتابی
به نام"بر رود خانه پیدرا نشستم وگریه کردم"
یادداشت کردم وخالی از لطف ندیدم که ان را برای شما
بفرستم .امید وارم حوصله تان سر نرود:

عشق مثل یک ماده مخدر می ماند در اغاز احساس مطبوعی
تولید می کند.احساس تسلیم کامل روز بعد باز هم این
احساس را می خواهی .بیشتر هم می خواهی.هنوز
معتاد نشده ای اما از این احساس لذت می بری و گمان
می کنی که می توانی بر ان مسلط شوی. اگر چند
دقیقه  به معشوق فکر کنی  چند ساعت بعد را به او فکر نمی
کنی. اما بتدریج به این مو جود عادت می کنی و
کاملا به او وابسته می شوی ان وقت ساعت ها به او فکر می کنی
و فقط چند دقیقه فراموشش می کنی اگر نزد تو نباشد
همان احساسی را داری که یک معتاد بدون مواد دارد. وهمانطور
که یک معتاد دزدی می کند وخود را تحقیر می کند
تا ان چه را می خواهد بدست اورد تو هم حاضر ی برای عشق هر
کاری بکنی.
چطور بود . به نظرم قبلا بهتر بود.حالا که تایپ کردم. به عقیده
من هر کتابی حداقل برای احترام به نویسنده اش می
ارزد که خوانده شود. البته جنبه همگانی ندارد.صحت نوشته بالا را
باید از عاشقان  پرسید.من هیچ کاره هستم .فقط انتقال
دهنده.
در اخر توصیه خواهرانه برای شما دارم اینقدر به  دختر ها
وشخصیت انهافکر نکن.در همه جای دنیا از هر
جنسیتی چه پسر یا دختر با اخلاقیات وفرهنگ مختلف
پیدا می شودو نمی  توان همه را با یک دید نگاه
کرد.حداقل از یک شخصیت فرهنگی جامعه بعید است.
ویک نکته دیگر در نوشته شما غرور موج می زندومن..
اگر بی ادبی کردم مرا ببخشید

نام محفوظ
نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 06:23 ب.ظ http://mahasta.blogsky.com/

سلام ناراحت نباشید منگن به تعداد آدم ها عقاید و رفتار متفائت وجود داره

نورا جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 09:26 ق.ظ

توکلتون به خدا باشد
امیدوارم شما مثل دوستتون فرامرز نشده باشید

علی۲۰۰۰ جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 03:32 ب.ظ

هی فلانی
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
انهم از دست عزیزی که تو دنیا را جز با او و جز برای او
نمی خواهی

فرامرز جمعه 28 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 08:16 ب.ظ http://faramrzjoon.persianblog.com

سلام بابا ...من برگشتم...بنا به درخواست دوستان...من برگشتم...فرامرز

متین شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 11:09 ق.ظ http://matin86.persianblog.com

خیلی خوب! یه چیزی میگم چرا قسم میدی؟ نظر خواهرانه ات رو هم قبول کردم خواهر!!!!!! بای.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد