مهرت به دل نشسته ای ....

حیف کم کم ما داشتیم عاشق می شدیم خیر سرمون که این بچه پر رو امیر خان رو می گم رید به احوالاتمون
اســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاس!!!!
حالا کی وقتش برسه من پاشم بیام تهران با کارد این بچه رو بزنم خدا می دونه !!
این خانوما هم که همشون دهن بین هستن اصلان با هاشون حال نمیکنم !!!!
ای خاک بر سرت اجنبی!!!!
در ضمن خودتم واسه ما نگیر ...ناز می کنی واسه من ....اونم واسه من !!!!!
یکی یه بار واسه من ناز کرد ۲۴ ساعت بعد افتاد مرد !؟!؟
بعدشم مهر.... عزیزم
بهترینها رو تو به من هدیه کردی
تو دید منو عوض کردی
خیلی چیزا رو یادم دادی
با خیلیا آشنام کردی
محرم حرفای من بودی
مدتش کم بود ولی فراموش نشدنی
مهر... خوبم یادم آوردی که
دست نوشته هامو توی همون دفترای کاهی بنویسم تا صدای کشیده شدن جوهر خودنویس رو روش بشنوم
حرفامو داد نزنم و توی دل خودم نیگه دارم تا نتیجش وادارم کنه بیشتر عمل کنم .
ولی بذار بهت بگم که دلم خیلی برات تنگ میشه واسه آسمون پرستارت
واسه اون دخترک بالایی با اون نگاه عمیقش
با اون نوشته ای که اون پایین قل میخورد
برای اونایی که میومدن و میرفتن
حتی اگه دوسم نداشتن
برای همه تنگ میشه و پر میکشه
باشه عزیز ما هم دنیای داریم


نظرات 2 + ارسال نظر
راه نرفته شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.rahenarafteh.persianblog.com

آقا سهیل دستت درد نکنه با این وبلاگت خیلی جالب بود. حیفم اومد که نظری ندم گرچه احتمال حک بالا بود اما یه چیزی ته دلم بهم گفت که می تونی به این آقا سهیل اعتماد کنی کسی که رفیقشو زیر بارون برسونه و اینقدر دلش برا دخترا می سوزه ! اینقدر مرام داره تازه ما که بچه دزفولیم و ساعت اینترنتمنون هم به دردش نمی خوره !! به هر حال آقا سهیل خوشحال می شم اگه کاری از دستم بر اومد انجام بدم :۱- فوتوشاپ ۲- فلش ۳- نوشتن مطلب .

حافظ دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام کافی جون
خوبی
ایول بابا دمت گرم
خیلی با حال بود
امیدوارم موفق باشی
خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد