هـــان آی عقاب عشق از اوج قلههای مه آلود دور دست پرواز کن به دشت غمانگیز عمر من آن جا ببر مرا که شرابم نمیبرد آن بیستارهام که عقابم نمیبرد در راه زندگی با این همه تلاش و تمنا و تشنگی با این که ناله میکشم از دل که : " آب...آب" دیگر فریب هم به سرابم نمیبرد پر کن پیاله را ...
|