خیال آرزو

نشسته ایم بر قالیچه ای به اسم جوانی...می تازیم وگرد وخاک می کنیم...زمین زیر پایمان است واثیر یک بازی شده ایم به اسم غرور...

دیواری را برای پشت سر نهادن بلند نمی بینیم  سرا پا شور...

برد وباخت را می شناسیم؟؟

آشناییم با شعور؟؟

و جداییم از غم!!

یا غرق در غرور؟؟

چیزی در ماست روز وشب که آرام نداریم...

چیزی از جنس جستجو...

چیزی مثل خیال یک آرزو...

 

خدا کنه همیشه یه رنگ باشیمو یک دل ........

نظرات 14 + ارسال نظر
محسن پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:54 ب.ظ http://lovesky.blogsky.com

وقتی عاشقش میکنی ...وقتی ولش میکنی باغرور تا دنبالت بگرده..اینا همه بازیهای زندگی ما شده خدایا تا به کی باید از سر خستگی عاشق بشیم..ولی این حقیقتی است که باید انکارش کرد...سهیل جان توی غربتی که اسیرم..تنها دلگرمی من غرور با تو بودن امید زندگی منه ..اخه مگه ما توی زندگی کیو داریم جز همین چند تا دوست یک دل و یک رنگ...

X-RAP پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:54 ب.ظ http://www.x-rap.blogsky.com

سلام وبلاگت خیلی خوبه اگه آهنگ رپ می خوای به من هم سر بزن
X-RAP

معادله‌ی گنگ جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:05 ق.ظ

دَستهایم را بگیر
تا به بدرقه‌ی جوانی‌ام به پا خیزم
و بروبَم
آستانه را
پیش پای شیارِ پلک‌هایم
با جوانی‌ام، می دانی
در تمامِ یلداها
به ستاره چینی
رفته بودم
با جوانی‌ام خیال می‌کردیم
که پیامبران عشق و ایمانیم
و یک شب اگر خوابمان ببرد
زمین نخواهد گشت
من به مهمانم این حقیقت را
می گویم
«و از او می پرسم:
تا کجا باید رفت؟»
گرچه شاید او نیز
با تبسم و نگاهی آرام
بگذرد خاموش و مرا بدرود کند
آه فردا را می اندیشم
اینک اما باید برخیزم
دستهایم را بگیر...
دستهایم...

_س.ی.شبنم_

معادله‌ی گنگ جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:09 ق.ظ

اسیر به معنی دربند افتاده و گرفتار و بنده
اثیر به معنی عالی،بلند،برگزیده
حالا منظور شما کدوم است؛)؟

[ بدون نام ] جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:09 ق.ظ

http://i3.tinypic.com/x391yh.jpg

مازیار جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:12 ب.ظ http://future2010.blogsky.com

سلام داش سهیل خودمون ...
یا علی دادا
کارت درسته
همیشه
موفق باشی
مرسی که خبرم کردی

سپهر شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 09:44 ب.ظ

خدا کنه

سپیده یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:01 ب.ظ http://the-bird.blogsky.com

چیزی در ماست که خودمونم نمی دونیم چیه...
گذشته از متن زیبات تصویر و شعری که از اخوان گذاشتی بسیار عالی بود
من عاشق اخوانم...و این شعر جز شعراییه که خیلی دوست دارم.
خیلی زیبا بود ...
واقعا لذت بردم.

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
نه نغمه ی نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان ، نه باده ی صاف کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
«من باشم و من باشم و من باشم و من»
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
من هم آپم اگر بیای خوشحالم می کنی
و اگه نظر بدی خوشحالتر میشم.
بایه شاخه گل سرخ منتظرت هستم.
موفق باشی عزیز دل ...

<---||-|| P /^ R /^ N || ) E ---->

علی چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:33 ب.ظ http://ali13599.persianblog.com

من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درداشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
در فراموشی هم اغوشت کنم
می روم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم ازاد باش
ارزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
دل به دست دیگران دادن قطعا دیوانگیست
من پشیمانم ولی خود کرده را تدبیر نیست؟؟!!

هستی شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:51 ق.ظ http://pendare-neek.persianblog.com

سلام دوست عزیز . باید بهتون تبریک بگم . مطالبتون عالی و عکساتونم قشنگ . شناسنامتونم خوندم . خدا بال هاشو به کسی نمیده نازنین . اما به شما کمک میکنه تا رشد کنین و کامل شین . ادما با تحمل درد ها و سختی ها و خیلی چیزهای تلخ و شیرینه که میتونن پر پرواز برای اوج گرفتن داشته باشن . زندگی زیباست .... انهم فقط با تو و در کنار تو ! اسمون دلت همیشه پر ستاره !

باران یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:33 ب.ظ

سلام سهیل جان.نیستی پسر؟کم پیدایی؟نکنه عاشق شدی؟خیلی جلبی.
بهم سربزن.خوشحال میشم.
بای.باران...بازمی بارد...

نوید یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:38 ب.ظ

مریم گرگانی چهارشنبه 21 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:51 ب.ظ http://maryam-shabahang.blogfa.com

سلااااام
آخی چقد کامنتینگت کوچیکه
مرسی بهم سر زدی
معذرت دیر جواب کامنتتو دادم
اصلا حواسم نبود

وقتی نیستی هر چی غصه اس تو صدامه
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم
کاشکی بودی و می دیدی چی آوردی به روزم

بای

محمد فرامرزی دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:58 ق.ظ http://BELIEFPSYINS.BLOG

بامن بمان ای تو خوب ای یگانه
برخیز برخیز برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بی تو گم می کنم راه خانه
بامن سخن سر کن ای ساکت پر فسانه
آیینه ی بی کرانه
می ترسم ای سایه می ترسم ای دوست
می پرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم کدامین سگ صرعیست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چنین پر از هول و تشویش کرده است؟
ای کاش می شد بدانیم
ناگه غروب کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کرده است؟
هشدار ای سایه ره تیره تر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیکر به من تکیه کن ای من! ای دوست اما
هشدار کاین سو کمینکاه وحشت
وان سو هیولای هول است
وز هیچکس هیچ مهری نه بر ما
ای سایه ناگه دلم ریخت افسرد افسرد
ای کاش می شد بدانیم
ناگه کدامین ستاره فرو مرد.اخوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد