وقتی که رفتی....

وقتی که رفتی
پشت پنجره ایستاده بودم وتو در میان رویاهای کاغذی ام قدم میزدی آرام صورتک پشت نقابت را برمیگرداندی تا شاید خنده ها یی صدایت را نبینم
هنوز بعد گذشت سالها من و اون پنجره وهمون رویاهای کاغذی منتظر لکه های وجودت هستیم......


رویاها به واقعیت می پیوندند.....؟؟؟

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:10 ب.ظ http://ss57.blogsky.com/

سلام
عشق یعنی مثل یه پرنده احساس ازادی کردن.

نوید سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ب.ظ

سلام سهیل جان
اره همیشه رویا ها به واقعیت می پیوندند
ولی کجا؟!؟!؟!؟!؟

علی چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:22 ب.ظ

مغز جلا داده بودی بابا رفتی پشت پنجره؟

باران چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:03 ب.ظ http://parvaz4u.blogsky.com

سلام سهیل جان.چه خبرا؟؟؟؟
خوش میگذره یامثل همیشه می خوای بگی کاش.....
رویاها درصورتی به حقیقت می پیوندند که اونهارو واقعا بطلبی نه اینکه فقط آرزوشونو داشته باشی.
من طلبیدم وخداهم به وعده اش عمل کرد.
مارو بانظراتت خوشحال کن.
باران...تاابد عاشقانه می بارم....

محسن چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:38 ب.ظ http://lovesky.blogsky.com

سهیل جان زمانه غریبی شده...ما که نیستیم مواظب خودت باش داداشم.! این دوخترا رو من میشناسم خنجر رو از پشت میزنن ...توی این همه دختر یه دونه مرد پیدا نمی شه همشون نامردن .....

معادله‌ی گنگ جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:02 ق.ظ

تنها بنویس بی تو غریبم... همین..

سحر جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:16 ب.ظ

کاش همیشه رویاها به حقیقت می پیوست ولی حیف که نمی شه

[ بدون نام ] جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:22 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد