من یه موجود زمینی هستم نمی دونم چرا اومدم ...اساسا با بودن و نبودن مشکل دارم !؟ به هر حال یه روزی یعنی ۱۴ اسفند ۵۹ اومدیم و رفتنمونم با خداست ..
خیلی دوست دارم یه روزی پرواز کنم اما خدا پرشو بهم نمی ده !!
خیلی دوست دارم بتونم عشق و دیوونگی رو از هم جدا کنم اما نمی تونم ؟
دوست دارم ذات آدما رو ببینم اما خدا نخواست که من اینجوری بشم ...
به هر حال هر چی خدا بخواد همون می شه و نه نمیشه تو کارش آورد ....
ادامه...
هراس من باری که همه از مردت در سرزمینی که مزد گورکن از ازادی ادمی افسون باشد جستن یافتن و انگاه به اختیار برگزیدن خیلی خوشحالم که الان میبینم شاملو دیگر غریب نیست
سلام راش سهیل چی بگم گفتنی ها رو گفتی
سلام داداشی چه طوری پسر تو کجای خوب دوست های قدیمی رو فراموش کردی ها دلمون برات تنگ شده یه خبری به ما بده .
.:: قربانت ::.
اون واسه خدمتته مگه نه؟
سلام آقا...خسته نباشی...خیلی وبلاگ با حالی داری... آرزوی موفقیت ..
سلام اقا خوبی
ویلاکت روز به روز با حال تر میشه
قر بانت
سلام. شعرا و مطالبت خیلی جالبه.
هراس من باری که همه از مردت در سرزمینی که مزد گورکن از ازادی ادمی افسون باشد جستن یافتن و انگاه به اختیار برگزیدن
خیلی خوشحالم که الان میبینم شاملو دیگر غریب نیست
اقا مگه از من عاشقترم هست؟؟؟؟؟؟؟ژ
فکر نمی کنم
در هر نفسی که می تپی ای دل من اجازه از عشق بگیر