نگی که من برا تو یه فرد بی نشون بودم
نگی که بی تو فقط با همه دیگرون بودم
توی قلب من فقط اسم تو پیدا می کنن
تو وجودم همه جا قفل تو رو وا میکنن
اون کلید قفل من در همه هستیم توبودی
عشق واون خاطره های ناب مستیم تو بودی
من و شمع و گل و پروانه وبلبل همه سوز
همه عشق و همه پاک و همه شب باهمه روز
دلبری با تو که باعشوه و با غمزه ناز
می بری این دل صد پاره من را به نیاز
راز و اسرار درونم به هزار سوزوگداز
می کنم بهر تو افشا که شدی محرم راز
چون در آغوش منی شعبده ها ساز کنی
مستی و عیش و طرب با سخن آغاز کنی
لب که تا بر لب تو می نهم ای دلبر من
میرود هوش زسر چون تو شوی سرور من
سلام بابا ..می بینم که سری به من زدی ...خیلی باحالی اما بقیه یه چیز دیگه میکن داداشم ....داداشی چشمایی......خول هم که هستی
شعر زیبایی بود
وبلاگ جالبی داری و امیدوارم همیشه موفق باشی ...
در اوج سکوت صدای است که سکوت ان مرگ است و ان صدا صدای قلب من است