پرتغالای خونه ما

سلام
امروز صبح که از خواب بیدار شدم هوس یه دونه پرتغال زد به سرم نمیدونم چرا این روزا ویار پیدا کردمهر چی می بینم سریع هوس میکنم شدم عین هو زنای حامله
بلند شدم پنجره اتاق و باز کردم یه نیگاه کردم تو حیاط دیدم پرتغالای تن درختامون بد جوری دارن چشمک می زنن هوس یه دونه از او تامسونای اسرائیلی بد جوری مثل خوره افتاده بود به جونم  اما اون درخت و مامانم ممنوع کرده بود
اومدم از اتاق بیرون یه خورده این اونور و گشتم ببینم مامانم خونست یا نه دیدم نیست
آخ جون سریع در نقش ظاهر شدم و پریدم تو حیاط یه دونه از اون درشتا شو کندم فکر کنم ۶۰۰ گرمی میشد  سریع همون ناشتایی رفتم تو آشپز خونه و زدم تو گوشش ....
آقا یه حالی داد جا همتون خالی ...
البته یکی دیگه هم هست تو خونمون که به این درخت پاتک میزنه اونم بابا مه که صبحای زود میره سر کار .. یه حالی هم به این درخته میده هم واسه خودش هم واسه همکاراش ...
بیچاره مامان تو کف اینه که چرا روز به روز پرتغالای این درخته کم میشن از من هم که سوال میکنه میگم برو از شوهرت بپرس
خلاصه این داستان پرتغالای خونه مون بد جوری داره کش دار میشه...
 کی مامان بابام سر پرتغال کارشون به دادگاه و دادگاه کشی بیفته ... خدا میدونه
به هر حال ما که کار خودمونو می کنیم
نظرات 9 + ارسال نظر
ناز خانوم یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:31 ب.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

نوش جان ولی یه تعارف بد هم نبود ها!

بهزاد یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:11 ب.ظ http://ayatesheytani.blogsky.com

tarof nemikoni?

لطیفه یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:14 ب.ظ http://latifeh.blogsky.com

برات طراخی میکنم
طرحشو بگو یا اگه از طرح سایتی خوشت اومده خلاصه راهنمایی کن که چه جوری باشه

مهناز یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:04 ب.ظ http://refigh-fabric.blogsky.com

بیخیال بابا پرتقالتو بخور!

نگار یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:31 ب.ظ http://neeggaar.blogsky.com

سلام
منم اومدم خونتون .

رهگــــــذر سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:36 ق.ظ

سلام‌ بـــــــابــــــا پرتغالایه‌ شما‌ که رکورد پرتغالایه‌ مارو زدن((: دیدم چند روز پیشا‌ یکی ۱ کیلو‌ پرتغال‌ دستش‌ بود که د بودو که رفتیم بگو‌ بابایه‌‌ تو‌‌‌ بــــــــود‌ ((: موفق بــــــــا شی

ارتا یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:33 ق.ظ

سلام
نگو ویار یپدا کردی.بگو دله شدی(.روی دال فتحه بگذار.بعد بخوان)
ولی اخر لو میری عمو
بای

منم مامانت سه‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:44 ق.ظ

تو خیلی گه زیاد خوردی مگه جرات داری پرتقال بکنی شلوارتو در میارم پدرسگ هیچی ندار استخونهاتو یکی یکی میشکنم هی با شما هستم که این اراجیف رو میخونید همش دروغه
مثل سگ از من میترسه

باز هم منم مامانت سه‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:45 ق.ظ

چرا زرد کردی کره خر انتظار نداشتی ها بیام گرگان باباتو در میارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد