اگر چه باز نبینم به خود کنار تو را...

تو رفتی و مرا با خاطراتم تنها گذاشتی و اینک من ماندمو یک دنبا تنهایی و..
و من هنوزم به یاد نگاه های تو می افتم که در من امید زندگی می دمید ...
و عشق به او در ذهن خاموش گشته من خواهد ماند ...
که نگویند عاشقان بی وفا گشته اند..

اگر چه باز نبینم به خود کنار تو را
عزیز می‌شمرم عشق یادگار تو را
در این خزان جدایی به بوی خاطره ها
شکفته می‌کنم از نو به دل بهار تو را

 زبان شعله به گوشم به بیقراری گفت
حدیث سستی قول تو و قرار تو را
ز من جدا شده‌ای همچو بوی گل از گل؛
منی که داده‌ام از دست، اختیار تو را

 شدی شراب و شدم مست بوسه تو شبی
کنون چه چاره کنم محنت خمار تو را؟
به سینه چون گل عشقت نمی توانم زد
به دیده می‌شکنم خار انتظار تو را

چو بوی گل چه شود گر شبی به بال نسیم
سبک بر آیم و گیرم ره دیار تو را ...

آری هنوز هم به یادت هستم اگر چه مرا تنها گذاشتی و رفتی.......
نظرات 1 + ارسال نظر
کوروش دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:56 ق.ظ

سلااااااام ا گولااااااااااا
میشه به ما هم بگی که ومنظورت از تو کیه؟ ممنوون میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد